تاریخ فراموش شده

 سلام حاجی

شنیدم حاج خانم برای چندمین بار دلش هوس طواف کعبه کرد
 
شما هم از خدا خواسته لبیک گفتی...

. مکه خوش گذشت ؟ ...

خدایت خوب بود، دینت کامل شد، سنگ هایت را به شیطان زدی؟!

حاجی سوغاتی هایت بوی ندامت می دهند؟!

حاجی، لباست از جنس اعلاست؟ ... حاجی عجب دمپایی سفیدی؟!

سفر چطور بود حاجی..؟؟ خوش گذشت....؟؟

شنیدم حاج خانم بسیار ولخرجی کرده و چند النگو و سینه ریز گران خریده...

حاجی جان خبر داری آقا رضا،،همین همسایه چند خانه بالاتر،،

کلیه اش را فروخته تا برای دخترش جهاز بخرد...؟؟؟

دخترش3 سال است مراسمش هرماه عقب افتاده....

طفلکی ها هفته قبل بعد از 3 سال مراسم ساده ای گرفتند و ازدواج کردند.

آنها را بی خیال حاجی جان...اصل حالت چطور است...؟؟

شنیدم دیشب شام مفصلی به مهمانها داده ای.....

چند کودک گرسنه دم در هی اذیت میکردند و

غدا میخواستند...آنها را دیدی حاجی...؟؟

حاجی، با این همه ریا، باز هم مکه خوش گذشت ت ت ت ؟!

سرت را درد نیاورم حاجی جان....


زیارت قبول..

دلخوش از آنیم که حج میرویم غافل از آنیم که کج میرویم
 
 

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 فروردين 1398برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


پس از تسخیر بابل تمامی سرزمین‌هایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله می‌توان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند. لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفته‌است. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیهٔ اول کوروش را «مسیح» یعنی نجات‌دهنده خوانده و چنین می‌نویسد:

خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود، چنین می‌گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکان‌های ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنج‌های ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. به خاطر بندهٔ خود یعقوب و برگزیدهٔ خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خوانده‌ام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردندهٔ نور و آفرینندهٔ ظلمت.
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 داستان...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  ای قهرمان خسته تن و خسته جان من...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  هر سال ایران باستان به ۱۲ ماه و هر ماه به سی روز که هرکدام دارای نام ویژهای میباشند و هر ماه به ۴ بخش تقسیم میگردد...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  اگر در نگهداری آنچه با رنج بسیار بدست آورده ایم کوتاهی ورزیم، ثمرات پیروزی ما زود به دست دیگران خواهد افتاد.


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  بیاد داشته باشیم که کوروش پانصد سال قبل از میلاد مسیح...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

  در تصاویر تخت جمشید هیچ کس عصبانی نیست...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:عجایب,نقش های,تخت جمشید, توسط امیررضا و پوریا |

  1 -اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون 

از شهر اختراع کرد ایرانیان بودند...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:سپاهیان,هخامنشی, توسط امیررضا و پوریا |
وصیت نامه:
فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم. من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خویش دیده‌ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب. در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده‌تر است کشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پرورده‌ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد. از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد. من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم. نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید. پیکر بی‌جان مرا هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاک باز دهید. چه بهتر از این که انسان به خاک که این‌همه چیزهای نغز و زیبا می‌پرورد آمیخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت می‌بخشد آمیخته گردم. هم‌اکنون درمی یابم که جان از پیکرم می‌گسلد ... اگر از میان شما کسی می‌خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامی که روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود. از همه پارسیان و هم‌ پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید
نوشته شده در تاريخ جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

البته این مطلب قدیمیه ولی وقتی خوندم به نظرم جالب اومد گفتم برای شما هم بزارم شاید خوشتون بیاد.


برید ادامه مطلب بخونید وخودتون قضاوت کنین


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 ربطی به تمدن ایران باستان نداره. اما اینها همون قومی هستن که به اون ها افتخار میکنیم.و ما خودمون را خدمتگذار و پیرو اونا میدونیم.. همون هایی که دم از مساوات و انسانیت و عدم اصراف میزنن...

 

برید ادامه مطلب ببینید و خودتون قضاوت کنید.....


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 سال های سال پیش، شاعر بزرگ پارسی گوی، حکیم ابوالقاسم فردوسی فرموده است:

ز شیرِ شتر خوردن و این بدبخت (سوسمار)
عرب را به جایی رسیده ست کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو!
آره واقعا! دیگه رسما تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو! همونطور که میدونین غذای مورد علاقه قبایل عرب چیزی نیست جز "سوسمار"! باور ندارین؟! خب تصاویر مستند زیر رو ببینین که اعراب چطور از سوسمارا غذای مورد علاقه شون رو درست میکنن....
16تا تصویره که برای جلوگیری از چندش شما(!) همه رو توی ادامه مطلب میذارم.
البته همینجا عاجزانه از ملت متمدنمون تقاضا دارم اگه طاقت دیدن تصاویر این سوسمارای بدبخت رو ندارن و یا چندششون میشه، نرن به ادامه مطلب...

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

یه روز یه ترکه... نه! یه روز یه رشتیه... نه! یه روز یه لره... نه! یه روز... اصلا ولش کن! بذار از اول میگم!

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 اسفند 1386برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 29 صفحه بعد